دل نوشته های من

متن مرتبط با «تعبیرخواب شب و تاریکی» در سایت دل نوشته های من نوشته شده است

نوروز ۱۴۰۳

  • بخند و برقص نوروز آمد جدیدبشوی کهنه افکار پوسیده و پلیدشاد باش و مِی نوش به خرمیچو زدشت و چمن بهار آمد پدیدجلیل میاحی + نوشته شده در  سه شنبه هفتم فروردین ۱۴۰۳ساعت 2:35&nbsp توسط جلیل متفرقه (میاحی)  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بوسه عشق

  • بوسه زلب معشوق شیدایم کردگُم در خود بودم و پیدایم کردبوس بر لب نبود هنگام وداعجان به لبِ امروز و فردایم کردجلیل میاحی + نوشته شده در  شنبه یازدهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 15:13&nbsp توسط جلیل متفرقه (میاحی)  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • عشق و کین

  • عشق، من در سینه پنهان کرده امجای احساس عقل زندان کرده امچو عقل حاکم نباشد بر وجودکینه ها با عشق مهمان کرده امروزی کین بر عشق یورش می بردچون وجود کینه کتمان کرده امچو کین سنگ است و عشق آتش جانهاعقل و دل در سینه ویران کرده امجلیل میاحی + نوشته شده در  چهارشنبه شانزدهم اسفند ۱۴۰۲ساعت 16:0&nbsp توسط جلیل متفرقه (میاحی)  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سکوت

  • سکوت به بند کرده بازوها رادیوارهای بلند استبدادبه حصار کشیده آرزوها رادیگر چشم هم نمی توان بسترویا هم نمی توان دیدحتی در خیال هم سفر نمی توان رفتجلیل میاحی + نوشته شده در  دوشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۴۰۲ساعت 21:38&nbsp توسط جلیل میاحی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • فهم و جهل

  • علف هرز نامیدندجوانه های فهم رابا جهل سم پاشیکردندو پرورش دادندمزرعه ی ناآگاهی وَهم راجلیل میاحی + نوشته شده در  پنجشنبه بیست و سوم شهریور ۱۴۰۲ساعت 22:3&nbsp توسط جلیل میاحی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دلنوشته ،دنیای احساس

  • در دنیای احساسدلتنگ تو شدم و در دریاے رویایت سفر کردم،بادهاے آرزو به سمت ساحلی مرا هدایت می کردند،که فقط شاهد حضور تو بود.وقتیکه رسیدمآفتاب در حال ناپدید شدنغروب در حال شکل گرفتن،و شفق با رنگ های سرخ و زرد و نارنجے اشخودنمایے می کرد.دیری نگذشت که غروب،ما را ترک کرد و شب،با تمام زیبایهایش به استقبال ما آمد،آن شب،من بودم و تو و سکوت،ناگهان ماه لبخندی زدو ستارگان پایکوبے کردندتاریکے شب را شکستندو به تماشای ما نشستند،در آن لحظه تنها آرزوی من، ماندن در کنار تو بود.جلیل میاحی + نوشته شده در  پنجشنبه سی و یکم فروردین ۱۴۰۲ساعت 0:21&nbsp توسط جلیل میاحی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بخت و چشم و مویت

  • دلربایی می کند در بادگیسوی پریشانتبه به چه زیباست دنیااز نگاه چشمانتچشم و مویت هر دومانند بخت من استسیاه است و سیاه است و سیاهجلیل میاحی + نوشته شده در  پنجشنبه بیست و هفتم بهمن ۱۴۰۱ساعت 13:5&nbsp توسط جلیل میاحی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • اشکِ هر چشمی آبرو نیست

  • اشک هر چشمی آبرو نیستچشم عاشق را دگر سو نیستدل شکستن نیست رسم آزادگاندل شکسته را دگر رفو نیستجلیل میاحی + نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۱ساعت 19:34&nbsp توسط جلیل میاحی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • نفسِ بویت

  • اِشتیاقم می کَشد آتش به جان صبر منمی زند هردم کلنگی بر سرِ قبر منآسمانت را ستاره تا ستاره می رومتا که بارد نفسِ بوی تو را ابر منجلیل میاحی + نوشته شده در  سه شنبه بیست و چهارم اسفند ۱۴۰۰ساعت 23:42&nbsp توسط جلیل میاحی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پرنده ی مهربون ( کودکانه )

  • پرنده ها دوست دارن همیشه آزاد باشن در آسمان آبی بال بکشن شاد باشن بر شاخه ها بشینن راحت آواز بخونن دوست ندارن اسیر شن یا تو قفس بمونن هر چه پرنده دیدم صداشو یا شنیدم شادی می کرد فراوان من از دلش فهمیدم پرنده ی مهربون همیشه آواز بخون من میدهم قول به تو دون بپاشم زمستون جلیل میاحی, ...ادامه مطلب

  • آموختم صبر از درخت

  • تو رفتی شاد و مسرور از کنارمبه کامم تلخ گردید روزگارمشدم از تو دور، رسیدم به خزانبه جنگلِ عریان، پراز درد و فغانکردم تکیه بر درختی کهن سال و پیربیاموزم زاو درس اخلاق و تدبیرفصل بی برگی به تاراج برده ب, ...ادامه مطلب

  • بهترین قول و قرار

  • آنقدر تو نقش بستی در خیالمگشتی تمام داد و قیل و قالمدر ابیات و مصرع های اشعارمتو هستی شاه بیت هر سالمقراری شد میان من و عشقتای بهترین قول و قرار بی مثالمتو را گریزی نیست از شهر سبز غزلمدر حصر قلب منی تک ستاره ی اقبالمجلیل میاحی, ...ادامه مطلب

  • چشم تو

  • دلخور از تو ای یار شدمتشنه ی شوق دیدار شدمآمدم تا بروم، چشم تو اماافسونگری کرد و گرفتار شدمجلیل میاحی, ...ادامه مطلب

  • موُهبتِ عشق

  • مثل گل با صفا و زیباییتو رازِ عِطر گل شیداییناخوانده ، در قلب ما نشستیبا میل دل، پیمان عشق بستیبا شعور عاشقی،کنم تماشایتدل شود بهکام، از رخ زیبایتدر رود پُر شورِ مهر و وفایتمی شوم هربار،غرقِ رویایتشور, ...ادامه مطلب

  • بهار و خیال

  • دنیا، لباس سفیدش را در می آوردو شنلِ سبزش را بر تن می کنداز میان شاخه ها و برگ هانسیم به آرامی آواز می خواندبا نغمه ی پرنده هاو پرواز پرستوهابهار می آیدو من،به یاد تو هزارانشمع روشن می کنمدر رویا، صدها اقیانوسجزیره و آسمان می سازمو هزاران داستان می بافمو در آنها زندگی می کنم.جلیل میاحی, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها