آموختم صبر از درخت

ساخت وبلاگ

تو رفتی شاد و مسرور از کنارم
به کامم تلخ گردید روزگارم

شدم از تو دور، رسیدم به خزان
به جنگلِ عریان، پراز درد و فغان

کردم تکیه بر درختی کهن سال و پیر
بیاموزم زاو درس اخلاق و تدبیر

فصل بی برگی به تاراج برده برگ او
در حسرت قطره آبی،اما استوار ارگ او

محکم چنگ می زد،ریشه هایش بر زمین
نسپرده زخم دلش،دست او و دست این

صبر به من آموخت اول، آن درخت
باشم همواره محکم و سرسخت

نشوم به آسانی تسلیم روزگار
صبر می ماند تا ابد ماندگار

کنم ریشه در خاک سر در افلاک
صاف کنم دل را،چو آسمانی پاک

باشم توان خواه و غالب بر زمان
کنم اندیشه آینده،زیبا گردد جهان

خودباور باشم ، نه دنبال تشویق
فکرخوب ، معمار است ای رفیق

جلیل میاحی

دل نوشته های من ...
ما را در سایت دل نوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5jalilmayahi6 بازدید : 133 تاريخ : يکشنبه 7 ارديبهشت 1399 ساعت: 14:24