من برگشتم
با همون اَخم وتَخم
با همون خنده ها
مانند قدیم،
به مثل گذشته ها
من هنوز همونم
پر از دیوانگی و جنونم
چرا که،عشق تو
ریشه کرده توی خونم
من هستم که بودم
که برایت شعر می سرودم
با عشق با همه ی وجودم
بغل برایت می گشودم
از برای تو من آمدم
و دیدمت از دور
پُر حرارت و پرشور
با چشمانی
وسیع و پرنور
تو هم همان بودی
شاد و خندون
دیونه و مجنون
مثل همیشه
با عشق مفتون
وقتی مرا دیدی
ناگهان خندیدی
خنده ات برای چه بود؟
نمی دانم ...
من دستت را گرفتم
نرم بود و لطیف
زیبا بود و ظریف
مثل آن وقتها اما
دیگر نداشت گرما
بوسیدم تو را
تو هم
بوسیدی مرا
اما بوسه هایت
مثل همیشه گرم و عاشقانه نبود
انگار احساست صادقانه نبود
بوییدم تو را ولی...
بوی عِطر شیرین تنت
مغلوب بوی عِطر تلخ پیراهنت
شده بوده و
نگاه گرم و سوزان طلوع چشمانت
به غروبی غمگین و سرد تبدیل شده بود
اما تو هنوز برای من
همان بودی
همان آرام جان من در
جهان بودی
جلیل میاحی
برچسب : نویسنده : 5jalilmayahi6 بازدید : 41