دل نوشته های من

متن مرتبط با «شعر زمستان در راه است» در سایت دل نوشته های من نوشته شده است

دلم گیر است

  • دلم گیر است به تن و بویشدوخته نگاهم به یک سویشبه چشم و ابرو به گیسویشنفسم بند است به تار مویشجلیل میاحی + نوشته شده در  شنبه دوازدهم اسفند ۱۴۰۲ساعت 1:15&nbsp توسط جلیل متفرقه (میاحی)  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • غرق در خاطرات

  • تو خوشحالیکه من شب ها نمی خوابم؟تو خوشحالیتمام خاطراتت را درون یک رویا می یابم؟تو می دانیغروب یادت به سراغم می آیدتو می دانیتا سحر یادت در یادم می ماندتو نمی دانی آری تو نمی دانی که منگیج می شوم از اینکه،نمی دانمتو،کجا هستیمن،کجا هستم.جلیل میاحی + نوشته شده در  دوشنبه بیستم شهریور ۱۴۰۲ساعت 15:39&nbsp توسط جلیل میاحی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پیچیده ایم در هم

  • چنان پیچیده ایم در هم که جان تو شده جانمتو شادی ، شادمانم ، پریشانی پریشانمتو آسمانی ، پُر از ستاره ی درخشانیو من دریای طوفانی که دائم رو به طغیانمجلیل میاحی + نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۱ساعت 19:37&nbsp توسط جلیل میاحی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شعر نگاهت

  • غمی دارم، که پیچیده در جانمدلگیرم، دلیلش را من نمی دانمنگاهت شعریست و من رو نویسماشعار را من ازچشم تو می خوانمجلیل میاحی + نوشته شده در  شنبه بیست و هشتم اسفند ۱۴۰۰ساعت 17:24&nbsp توسط جلیل میاحی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آموختم صبر از درخت

  • تو رفتی شاد و مسرور از کنارمبه کامم تلخ گردید روزگارمشدم از تو دور، رسیدم به خزانبه جنگلِ عریان، پراز درد و فغانکردم تکیه بر درختی کهن سال و پیربیاموزم زاو درس اخلاق و تدبیرفصل بی برگی به تاراج برده ب, ...ادامه مطلب

  • همه چیز در عشق موجود و قدرتمند است

  • تو در لحظه لحظه های عمرمو سطر سطرِ خاطرمو صفحه صفحه ی دفترموجود داری،هر روز صدای پر مهرتدر گوشم زمزمه می کند،صورت زیبایت همچو ماه،در شب های تار قلبم می درخشدو مثل زمان مرا همراهی می کند،چشمان عاشقانه اتمانند آسمان مرا تماشا می کنندو لبخند می زنند،در عشق دوری و مسافتهیچ معنایی نداردتنها یک ترفند احمقانه است،همه چیز در او موجود و قدرتمند است.جلیل میاحی, ...ادامه مطلب

  • تو ای مادر خوبم

  • تویی روح و روانمتویی تمام جانمتویی کوه محبتتویی دریای شربتتویی مهر خدایانتویی چشمه جوشانتو ای مادر خوبمتویی مَطلَع و غروبمجلیل میاحی, ...ادامه مطلب

  • بعد آغوش تو شعر پناهگاهم شد

  • بعد آغوش تو،شعر پناهگاهم, شدمصرع و قافیه ،جای پناهم شدقلم از جان نوشت با جوهر خویشاما صاحب اثرش،دفتر سیاهم شدقلم از تو نوشت،خیره شد به آسمانرُخ زیبای تو نمایانِ در ماهم شدغرقِ رویا گشتم و خیالی خامو عشقی که تبدیل به آهم شدتاختم بر اُمید وآهی و بر باد رفتهتباه و شکست حاصل اِشتباهم شدرویا زیستن سیرت دیوانه گان استبهای این حقیقت عمر کوتاهم شد.جلیل میاحی, ...ادامه مطلب

  • عاشقی درد دارد

  • درد دارد،به کسی بگویی عاشقت هستم و او در فکر فرو رود و تو منتظر جواب بمانی سخت است، زمانی که به پای او اشک بریزی، و او عطش کینه و غرورش را، از اشک هایت سیراب کند و از همه سخت تر زمانی است که بفهمی عشق, ...ادامه مطلب

  • در دنیای من

  • در دنیایی زندگی میکنم که: مردمانش مأیوس افکارها خاموش عقل ها بی جان درد ها فراوان زخم ها پنهان چشم هاگریان قلب ها نالان در دنیایی زندگی میکنم که: معشوق بمن ظلم و ستم و امر و نهی میکند، و من خاموش و به گوش ایستاده ام،،، و ماتم و عزا در تدارک و فراهم کردن ترور من هستند،، و من برای آنها، نوحه سرایی می, ...ادامه مطلب

  • زمستان در راه است

  • بعد از بهار از تابستان گفتیم از پاییز نوشتیم و حال زمستان در راه است زمستان با شب های سرد و طولانی همراه دریایی از احساس و دلتنگی رویاهای دست نیافتنی باران و خاطرات به یاد ماندنی با قصه های پدر بزرگ در کنار آتش بخاری و گرمای زیر کرسی همراه خاطرات گذشته و صدای برخورد قطرات باران بر بام و شیشه های پنجره زمستان در راه است جلیل میاحے,زمستان در راه است,شعر زمستان در راه است,سریال زمستان در راه است ...ادامه مطلب

  • حرف پدر

  • گفتم به پدر روزی مرا پندی می آموزی؟ گفتا پدر، آری،،، به رهی که پدر رفت، مرو پسرم حرف پدر را، بشنو در زندگی عاشق، مشو به کسی وابسته، مشو نهایت عشق هست، فراق و جدایی، دلتنگی و تنهایی، اما، شد فراموشم حرف و، پند پدرم و به یکباره، کلاه رفت، بر سرم چو شدم، عاشق پیشه تیشه ی عمر، زدم بر ریشه در آتش عشق، هیزم شدم سوختم و، شعله شدم خاکسترو، نابود شدم کوچک و، تحقیر شدم رسوای، زمونه شدم گوش ندادم، به حرف پدرم روزگارم سیه و، دربه درم جلیل میاحے    ,حرف پدر,حرف پدر به پسر,حرف پدر به دختر ...ادامه مطلب

  • زندگی مانند دریاست

  • زندگی: مانند دریاست گاهی آرام و زیبا، گاهی طوفانی و بی رحم، گاهی جذاب و دوست داشتنی، گاهی ترسناک و خسته کننده،   ازدواج: مانند ساخت کشتی می ماند گاهی استوار و باشکوه، گاهی سست و شکننده،   همسر: مانند ناخدا می ماند، گاهی دریا دیده و متعهد، گاهی ناشی و بی قید،   در ساخت کشتی حوصله بخرج دهید، آن را محکم و پایدار بسازید، تا در طوفان و شرایط سخت، شکاف برندارد و غرق نشود،   در انتخاب ناخدا عجله نکنید،زیرا قرار است سکان سرنوشت شما را در دست بگیرد.   جلیل میاحے        ,زندگی مانند دریاست,زندگي مانند درياست ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها