دیر زمانیست دل من، دیوانه شده
با همه یار و از خود من، جداگانه شده
از آن روز،که دیده اش به جمال یار افتاد
کرده فراموشم و ، ساکن میخانه شده
هر چه گویم، از او برگردان نظر و مکن زار
گویی کر و لال است و، با من بیگانه شده
مانده ام با تن خسته و سوخته ،از داغ فراق
با سینه ی خالی از دلی که، عاشق و مستانه شده
دم به دم غرق ، در رویا و رخ یار می شود
تپشش هر دم ،بیشتر و مثل توپخانه شده
مرا خار و رسوای، عام و خاص کرده است
نزد خویش گمان کرده ،نامدار و شاهانه شده
عقل بگفتا به دل، عشق سرابی بیش نیست
دل خنده ای کرد و گفت عشق من ،رودخانه شده
جنگ است ،دائم میان دو منطق عقل و دل، اما
این جنگ،نداشت پیروز میدان و،افسانه شده
جلیل میاحی
دل نوشته های من ...برچسب : نویسنده : 5jalilmayahi6 بازدید : 144