دوش خوابِ تورا دیدم،از خواب پریدم
دلـنگران لرزیدم،از اضطراب پرسیدم
این چه گناهیست که مرتکبِ آن شده ام؟
از خطاب با تو خسته و از عتاب بریدم
روزها میدمی همچو آفتاب، بر سر من
شبها می درخشی،بر افکارِ خرابِ پلیدم
اضطراب بخندید و بگفتا،به منِ آشفته حال
من طلبیده ی دعای تو و،مستجاب سعیدم
بگفتم زشت چهره ی پلید،طلب نکردم تورا از رب السعید
تو آمدی کنارم کردی سیه روزگارم،ازتو فقط عذاب دیدم
بگفتا جزی از عشقم،که تو طلب کردی مرا
هیچ عشقی جز به خالق،خالص و ناب ندیدم
عشق خدا کردی رها عاشق مخلوق شده ای
عشق مخلوق ترس است و عذاب و من سراب تردیدم
بگفتم ای اضطراب کردم من انتخاب،گرعشق باشد
ترس و نگرانی و عذاب،همگی بمانید در دل تواّب شهیدم
حرف هایمان به اتمام رسید و من فهمیدم
زیر بار عشق و زخم های پر التهاب خمیدم
عشق تورا با تمام درد و زخم هایش به جان دل گزیدم
و از کرده خویش خرسند و به این انتخاب بالیدم
ای نازنین هر شب برایت می نگارم تا طلوعی دیگر
و من در حسرت دیدن چشمانت اسیر تراب تبعیدم
نگار من سخت است ندیدن ماه رویت،اما
صدای نفس هایت تا هست در انقلاب جاویدم
با نام و یاد تو،شاد و خرم بودم روز و شب ،اما
شنیدم خبر رفتنت را،دور خود مانند گرداب چرخیدم
آن روز من بودم و یک دنیای تارو تاریک و سرد
خدا هم شاهد بود که من آن روز خوناب باریدم
بی اختیار و بی هدف مانند دیوانه ها
در کوی و برزن بی حواس و بی رکاب دویدم
ناگهان به جنگل سیاه جدایی رسیدم
سرگردان و آشفته حال در باتلاق مرداب تپیدم
غرق در غرور بودم حال در باتلاق فرو فریاد کشیدم
ناگهان از دور از پشت یک نور جواب شنیدم
بگیر شاخه ی امید را برهان از این عشق جان خویش را
او نمی دانست،جان من تو بودی و از این باب خندیدم
سراسر دنیای من غم و غصه بود این هم پایان این قصه بود
در تابوت خاطراتت خوابیدم با بوی خوش آنها از خواب پریدم
جلیل میاحی
دل نوشته های من ...برچسب : نویسنده : 5jalilmayahi6 بازدید : 139