رویای دور

ساخت وبلاگ

دستم فشردی

با خود بردی

به رویای دور

میان سبزه و نور

گفتیم،خندیدیم و ساختیم

کلبه ای از بهار

کنار جویبار

رو به آبشار

زیر درخت کهن سایه دار

دارکوب می نواخت بر درخت

لاکپشتی پیر با لاکی سخت

از آنجا می گذشت آرام آرام

آهوی زیبا با چشمان نجلا

از آن بالا

می نگریست هراسان

آواز می خواند بلبل

تو می بافتی شال

من میچیدم گل

غرق در نگاه

باز هم رفتیم

این بار دورتر از رویای دور

کنار برکه

نزدیک دل

نشستیم به تماشا

دادیم شقایق را

به آب گوارا

و ساختیم آینده را

در آن رویا

شاد و غزلخوان

می رقصیدیم

با دل و جان

بر زمینی سست

بر خاکی نرم

بنا کردیم

قصری از توهم

به هم میپیچیدیم

عشق را می سایدیم

دور هم می تابیدیم

صدای قهقهه هایمان

می رسید به آسمان

تو برگشتی ناگهان

و من در پی تو

می دویدم با اشک

بال گشودم بی پر

تا بگیرم تورا در آغوشی نرم

می زدنند جیغ

گل های وحشی

زیر قدم های من

احساس خوش

رو به اتمام

نشستم بر قله ی ابهام

تکیه دادم به سنگی

اشک در چشمام

دگر بار افروختم

در رویای تو سوختم

گم شدیم هردو

من در تو

تو در بهار

مانده ام در انتظار

 

جلیل میاحی

دل نوشته های من ...
ما را در سایت دل نوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5jalilmayahi6 بازدید : 176 تاريخ : يکشنبه 8 ارديبهشت 1398 ساعت: 18:44