از یاد بردی

ساخت وبلاگ

عشق تو بغضی بیش نیست در گلویم
چشم خمارت  کرد طلسم  و جادویم

از عشق تو خیری ندید دل ساده ی من
اما رسید از تو خنجری در پهلویم

خیانت ها دیدم و روی برگرداندم
و هرگز  خم نیاوردم  به ابرویم

در هنر عشق استاد بودی
اما به قیمت ریختن آبرویم

گفته بودی تا نفس هست.هستم کنارت
نفس هست و بردی از یاد آغوش بازویم

شراب خوردی و شکستی سبویم
درون آن سبو  بود تمام  آرزویم

حال همه دانند بیمار و گرفتارم اما
کس نداند تو هستی خود دارویم

گفتم و می گویم و خواهم گفت
یا آیی بسویم یا شکنم طلسم و جادویم

جلیل میاحی

دل نوشته های من ...
ما را در سایت دل نوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5jalilmayahi6 بازدید : 150 تاريخ : يکشنبه 8 ارديبهشت 1398 ساعت: 18:44