عشق تو بغضی بیش نیست در گلویم
چشم خمارت کرد طلسم و جادویم
از عشق تو خیری ندید دل ساده ی من
اما رسید از تو خنجری در پهلویم
خیانت ها دیدم و روی برگرداندم
و هرگز خم نیاوردم به ابرویم
در هنر عشق استاد بودی
اما به قیمت ریختن آبرویم
گفته بودی تا نفس هست.هستم کنارت
نفس هست و بردی از یاد آغوش بازویم
شراب خوردی و شکستی سبویم
درون آن سبو بود تمام آرزویم
حال همه دانند بیمار و گرفتارم اما
کس نداند تو هستی خود دارویم
گفتم و می گویم و خواهم گفت
یا آیی بسویم یا شکنم طلسم و جادویم
جلیل میاحی
برچسب : نویسنده : 5jalilmayahi6 بازدید : 150