نشناختمت هرگز

ساخت وبلاگ

یک بار می خندانی، یکبار می گریانی
در عشق پریشانی، تو عشق نمی دانی

هر بار که می بینی، آن بار تو دل بستی
هر بار که دل بستی، بازیچه ی دستانی

بوی تو در ریشه، پیچیده است هر دم
هم آکنده از نفرت، هم پاره ی جانی

نشناختمت, هرگز، نشناخته ای قدرم
شرمنده ای از من، شرمنده می مانی

هیچوقت نشد حاصل، امید مرا از تو
امید که شود روشن، آنجا نمی مانی

کینه به جا مانده، از عشق تو در سینه

آخر نشود خالی، از این دلِ ویرانی

جایی که تو باشی، آنجا نمی مانم
آن ره که تو بانی، آن ره،ره شیطانی

جلیل میاحی

دل نوشته های من ...
ما را در سایت دل نوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5jalilmayahi6 بازدید : 126 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 19:48