دیر زمانیست که میخانه ی ما
بَستند و شکست پیمانه ی ما
فرارِ ما ز غم ها میخانه بودو
بود مِی و مستی بهانه ی ما
دل بسته بودیم به میخانه و غافل
که ساقی خمارِ چشمِ مستانه ی ما
بود و از یاد بُردیم عشق و صفا را
ساقی دربند و میخانه،ویرانه ی ما
از گذشتگان نیاموختیم عبرت
میخانه ی عشق گشت بتخانه ی ما
دست ها کوته گشت و زبانها لال
این صدا بود صدایِ دلِ دیوانه ی ما
روزگارِ خوش و نه چندان دور
داستان ها شد و افسانه ی ما
کاش یک صدا بودیم و یک دل
همچو تسبیحِ صد دانه ی ما
دست در دست هم دوباره
می ساختیم از نو کاشانه ی ما
جلیل میاحی
برچسب : نویسنده : 5jalilmayahi6 بازدید : 114