دل نوشته های من

متن مرتبط با «ای گل نرگس ز غمت» در سایت دل نوشته های من نوشته شده است

نوروز ۱۴۰۳

  • بخند و برقص نوروز آمد جدیدبشوی کهنه افکار پوسیده و پلیدشاد باش و مِی نوش به خرمیچو زدشت و چمن بهار آمد پدیدجلیل میاحی + نوشته شده در  سه شنبه هفتم فروردین ۱۴۰۳ساعت 2:35&nbsp توسط جلیل متفرقه (میاحی)  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ای بهترین سرآغاز

  • بیا جاری شویمدر رگهای همدیگر تا که عشقی بجوشدقلبی عاشق شودو شکوفه ی انتظار از دیدار برویدو آغازی بی پایانبا نام تو شروع شودآنگاه می دانممدهوش خواهم شداز اینکه تورا دارماز خود بی خود خواهم شداز با تو بودنای باران خاطره هاشور بودنت رابنشان بر باغچه ی دلماز تو گریزی نیستبا تو پایانی نیستهمیشه و تا ابدتو آغاز خواهی ماندای سرآغاز بودنبرق نگاهت رابه قلب های نگران و پریشان درکلبه های تاریک و بی نور بسپارجلیل میاحی + نوشته شده در  یکشنبه ششم اسفند ۱۴۰۲ساعت 3:21&nbsp توسط جلیل متفرقه (میاحی)  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • راز عشق

  • عشق راز بزرگ جهان استپر از شادی و فغان استآنکه پی بِرَد به راز عشقکویرش، غرقِ باران استو هر کس نفهمد آن سِرّ رابهارش، درگیر بوران استعجایب بر زمین بسیارند امّاعشق موهّبت عجیب زمان استجلیل میاحی + نوشته شده در  سه شنبه چهاردهم آذر ۱۴۰۲ساعت 17:0&nbsp توسط جلیل متفرقه (میاحی)  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دلنوشته ،دنیای احساس

  • در دنیای احساسدلتنگ تو شدم و در دریاے رویایت سفر کردم،بادهاے آرزو به سمت ساحلی مرا هدایت می کردند،که فقط شاهد حضور تو بود.وقتیکه رسیدمآفتاب در حال ناپدید شدنغروب در حال شکل گرفتن،و شفق با رنگ های سرخ و زرد و نارنجے اشخودنمایے می کرد.دیری نگذشت که غروب،ما را ترک کرد و شب،با تمام زیبایهایش به استقبال ما آمد،آن شب،من بودم و تو و سکوت،ناگهان ماه لبخندی زدو ستارگان پایکوبے کردندتاریکے شب را شکستندو به تماشای ما نشستند،در آن لحظه تنها آرزوی من، ماندن در کنار تو بود.جلیل میاحی + نوشته شده در  پنجشنبه سی و یکم فروردین ۱۴۰۲ساعت 0:21&nbsp توسط جلیل میاحی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پیچیده ایم در هم

  • چنان پیچیده ایم در هم که جان تو شده جانمتو شادی ، شادمانم ، پریشانی پریشانمتو آسمانی ، پُر از ستاره ی درخشانیو من دریای طوفانی که دائم رو به طغیانمجلیل میاحی + نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۱ساعت 19:37&nbsp توسط جلیل میاحی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آموختم صبر از درخت

  • تو رفتی شاد و مسرور از کنارمبه کامم تلخ گردید روزگارمشدم از تو دور، رسیدم به خزانبه جنگلِ عریان، پراز درد و فغانکردم تکیه بر درختی کهن سال و پیربیاموزم زاو درس اخلاق و تدبیرفصل بی برگی به تاراج برده ب, ...ادامه مطلب

  • همه چیز در عشق موجود و قدرتمند است

  • تو در لحظه لحظه های عمرمو سطر سطرِ خاطرمو صفحه صفحه ی دفترموجود داری،هر روز صدای پر مهرتدر گوشم زمزمه می کند،صورت زیبایت همچو ماه،در شب های تار قلبم می درخشدو مثل زمان مرا همراهی می کند،چشمان عاشقانه اتمانند آسمان مرا تماشا می کنندو لبخند می زنند،در عشق دوری و مسافتهیچ معنایی نداردتنها یک ترفند احمقانه است،همه چیز در او موجود و قدرتمند است.جلیل میاحی, ...ادامه مطلب

  • سایه ای از ابهام

  • باز هم قلم و دفترو تمرد حروف برترباز هم تخمیر جوهر در دواتتکیه بر عصای صبر و صلواتباز هم حاکمیت سکوتبر لبهای دوخته و مبهوتباز هم ناله های مرد خدادر نای خشک و بی صداباز هم طوفان درد و بلاو انعکاس غم نا, ...ادامه مطلب

  • باید بلد باشی

  • تو باید بلد باشی دل بریدن راتو باید بیاموزی ازکوی پریدن رااگر مردانگی آئین توست پس ای مردباید بیاموزی از ناباوران ناحق شنیدن راجلیل میاحی, ...ادامه مطلب

  • تو ای مادر خوبم

  • تویی روح و روانمتویی تمام جانمتویی کوه محبتتویی دریای شربتتویی مهر خدایانتویی چشمه جوشانتو ای مادر خوبمتویی مَطلَع و غروبمجلیل میاحی, ...ادامه مطلب

  • بشنو از عقل ای دل ساده

  • ای دل ساده بشنو زعَقلکه صعب را می کند سَهلعشق مُجَرد درد است و آهصد چاله دارد و هزار چاهای دلِ مِسکین نشو دیوانهعشق داستان است و افسانهتو پُر اِحساس و ظریفیبسیار حسّاس و لطیفیهر عشقی را مکن باوردگر نی, ...ادامه مطلب

  • هوس باز

  • بنام عشق و عاشقی آمد بسویمشـد تمام قـدرت و زور بازویـماز شراب عشق مستِ خراب بودمدر صحرای دل غـرقِ سراب بودمهست و نیستم شد حصارشتمام جـان و دل کـردم نثارشدیری نگذشت و ستم روزگارطعم تلخش کرد بر من آشکار, ...ادامه مطلب

  • از دوری تو

  • در این حوالی می روید دلمردگیگل عشق می گِرید از پژمردگیاین اشک نیست زچشمانم می باردجان من است که بر گونه می نالدکّس نیامد بعد تو در قلب و افکارمیاد تو برملا می کند راز و اسرارمنگفتم از دوری تو چه آمد بر سرمشد آشکار  از  دردهای دورو برمجلیل میاحی, ...ادامه مطلب

  • نشناختمت هرگز

  • یک بار می خندانی، یکبار می گریانیدر عشق پریشانی، تو عشق نمی دانیهر بار که می بینی، آن بار تو دل بستیهر بار که دل بستی، بازیچه ی دستانیبوی تو در ریشه، پیچیده است هر دمهم آکنده از نفرت، هم پاره ی جانینش, ...ادامه مطلب

  • هوای من

  • دل من با دو چشم تو شکار استتمام جان من اندر حصار است تو رفتی از کنارم شاد و مسرورببین بغض من آخر بی‌شمار است فرار از عشق تو بیهوده‌تر بود"فراموشی تو" تنها شعار است نفسهایم به سینه حبس گشته"هوایِ من!" , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها