دل نوشته های من

متن مرتبط با «گذشته ها گذشته» در سایت دل نوشته های من نوشته شده است

بهار و خیال

  • دنیا، لباس سفیدش را در می آوردو شنلِ سبزش را بر تن می کنداز میان شاخه ها و برگ هانسیم به آرامی آواز می خواندبا نغمه ی پرنده هاو پرواز پرستوهابهار می آیدو من،به یاد تو هزارانشمع روشن می کنمدر رویا، صدها اقیانوسجزیره و آسمان می سازمو هزاران داستان می بافمو در آنها زندگی می کنم.جلیل میاحی, ...ادامه مطلب

  • سایه ای از ابهام

  • باز هم قلم و دفترو تمرد حروف برترباز هم تخمیر جوهر در دواتتکیه بر عصای صبر و صلواتباز هم حاکمیت سکوتبر لبهای دوخته و مبهوتباز هم ناله های مرد خدادر نای خشک و بی صداباز هم طوفان درد و بلاو انعکاس غم نا, ...ادامه مطلب

  • خسته ام از حرف های بی اساس

  • خواهشا قلب مرا به سرابت نکشانقلب تنهای  مرا به محرابت نکشاندر آسمان تار من پرنده پر نمی زندآسمان دلم را به آفتابت نکشانیا مرا غرق در احساس کنیا چشم خمارم به شرابت نکشانیا مرا با خود ببر به شهرهای آیین, ...ادامه مطلب

  • روزهای عمر من

  • روزها چه سریع سپری می شوند و سال به سال می گذرد، شادی ها و خوشی ها، دقایق و ساعت ها مانند یک خواب،همراه روزهای عمرم گذشت. بعضی روزها ناراحت و بعضی روزها خوشحال، بعضی روزها، زندگی درس هایی به من آموخت، و بعضی روزها، راه های زیادی طی کردم تا به رویاهایم برسم، اما جز خستگی قدم هایم حاصل دیگری در بر نداشت، در طول حیاتم دروغ های زیادی شنیدم و حقایق های زیادی دیدم،،،، زاهدی بدیدم،غرق در دین و,روزهای ...ادامه مطلب

  • قصه های عاشقانه

  • در تمام قصه های عاشقانه، دردها بزرگتر از شادی و غم وغصه بیشتر از خوشبختی بوده است همیشه روزگار، شادی را از ما می رباید، و با ما دشمنی می کند، و تمام رویاهای زیبا را قبل از تحقق از بین می برد در تمام قصه های عاشقانه، همیشه از قطارهای خوشبختی، جا می مانیم و عمر ما در، صف لیست انتظار گم می شود انتظار , ...ادامه مطلب

  • این روزها

  • موقع قدم زدن حواستان را جمع کنید زیرا این روزها کف خیابانها پر شده از احساسات و حرف های عاشقانه مواظب باشید پا روی هیچکدام نگذارید textlovelife@ بر هر دیوار دوستی تکیه نکنید بیشتر این دیوارها بی ریشه و سست و خرابه هستند فقط ظاهر زیبایی دارند حواستان باشد بر سرتان آوار نشود  هر حرفی را باور و قبول ن, ...ادامه مطلب

  • نفس هایت

  • در میان تمام سنگینی غم و غصه هایم خاطرخواه تو،و عاشق نفسهایت شدم دلتنگی به قلبم فشار زیادی می آورد و مرا مجبور رفتن،به آنجایی که تو هستی می کند در آنجا نفسم هایم سنگین می شود إنگار در جایی که تو هستی اکسیژن وجود ندارد إحساس خفگی وحشتناکی می کنم نیاز شدید به إستنشاق نفسهایت دارم و إحتیاج فر, ...ادامه مطلب

  • روزهای عمر

  • روزها چه سریع سپری می شود و سال به سال می گذرد، شادی ها و خوشی ها با دقایق و ساعت ها مثل یک خواب،همراه روزهای عمرم گذشت بعضی روزها ناراحت و بعضی روزها خوشحال و بعضی روزها درس هایی از دنیا فرا گرفتم و بعضی از روزها راه های زیادی را طی کردم که به رویاهایم برسم، اما جز خستگی قدم هایم حاصل دیگری نداشت، در طول حیاتم دروغ های زیادی شنیدم و حقایق های زیادی دیدم،،،، مسلمانی دیدم،اهل دین و نماز و روزه بود مسلمان دیگری،اهل دروغ و زنا و رباء بود مسلمانی دیدم،اهل انفاق و خمس و زکات بود مسلمان دیگری،اهل اختلاص و دزد بیت المال بود شخصی تهی دست و بیچاره بود دیگری مالک صد خانه بود شخصی آرزو را بر توهم بنا کرده بود دیگری مرده و حقایق را نفهمیده بود شخصی دارای قصر و املاک بود اما جای خوابش بسیار تنگ بود جلیل میاحے,روزهای عمر در عقرب,روزهای عمر در عقرب سال 95,روزهای عمر ...ادامه مطلب

  • تنها

  • سفره هفت سین دیدو بازدید جشن و شادی خبر عید را می دادند و من تنها در کنجی نشسته ام   آب شدن برف ها باز شدن شکوفه ها برگشت پرستوها نوید بهار را می دادند و من تنها دور از همه در کنجی نشسته ام   غم و غصه سکوت و درد نهفته حرف های نگفته حضور دلتنگی را اعلام می کردنند و من تنها بی همنفس در کنجی نشسته ام   ملک الموت با هیبت بی مثالش اجل با ترس و مخوفش خبر مرگ مرا آوردنند و من تنها بی یارویاور در اتاق غمزده ی خود نشسته ام آخرین نفس آخرین لحظه زندگی آخرین نبض نزدیک می شود حسرت آخرین نگاه حسرت آخرین وداع حسرت آخرین دیدار گلویم را خشک کرده بود و من همچنان تنها نشسته ام جلیل میاحے,تنهایی,تنها,تنهایی لیلا ...ادامه مطلب

  • سرزمین رویاها

  • لبخند زیبایت و ناز چشمانت دنیای مرا  از ترانه و نغمه های عاشقانه پر می کند و مرا در بین زمین و آسمان ها و به سرزمین رویاها میان گلها و دریاها و در تمام رنگ ها میان یک سکوت و یک آرامش خاص و با صفا و به عالم دیگری می برد من و تو  دست در دست هم در دنیای زیبایی ها با هم قدم می زنیم عاشقانه و با تمام احساس به همدیگر نگاه میکنیم و به یکدیگر لبخند می زنیم و لحظه ها همچنان در حال گذر است مثل یک نسیم خنک در وسط تابستان دراعماق چشمانت که خانه و مسکن من شده است خیره می شوم جلیل میاحے,سرزمین رویاها,سرزمین رویاها اصفهان,سرزمین رویاهای اصفهان ...ادامه مطلب

  • زمانی که نوشته هایش را می خواندم

  •    دفترش را به من داد و گفت بخوان همه اشعارش عاشقانه بود رمانتیک و زیبا، و با تمام احساس،عاشق شدنش را سروده بود الفاضی بسیار زیبا، برای معشوقش بکار برده بود و با دست خط قشنگش زیبایی ان را دو چندان کرده بود اما ،،، من از خواندن ان اشعار زیبا هیچ لذتی نمی بردم و در قلبم امواجی از نگرانی تشکیل می شد و چنان ضربه ای به دیواره ی قلبم می زد که تمام قفسه ی سینه ام را می لرزاند. عذاب می کشیدم چون دقیقا نمیدانستم  که مقصودش من بودم!!! یا شخص دیگری!!!   جلیل میاحے, ...ادامه مطلب

  • گذشته

  • دلنوشته های من: Delneveshtehaye man خواستم خطاهایم را جبران کنم انقدر دور شدم که به گذشته پیوستم حال که می خواهم برگردم راه برگشت را گم کرده ام    جلیل میاحے,گذشته,گذشته استمراری,گذشته کامل,گذشته send,گذشته کامل استمراری,گذشته ساده,گذشته ها گذشته,گذشته catch,گذشته fall,گذشته want ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها