دل نوشته های من

متن مرتبط با «عشق من صدات آرامش محضه» در سایت دل نوشته های من نوشته شده است

بوسه عشق

  • بوسه زلب معشوق شیدایم کردگُم در خود بودم و پیدایم کردبوس بر لب نبود هنگام وداعجان به لبِ امروز و فردایم کردجلیل میاحی + نوشته شده در  شنبه یازدهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 15:13&nbsp توسط جلیل متفرقه (میاحی)  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • عشق و کین

  • عشق، من در سینه پنهان کرده امجای احساس عقل زندان کرده امچو عقل حاکم نباشد بر وجودکینه ها با عشق مهمان کرده امروزی کین بر عشق یورش می بردچون وجود کینه کتمان کرده امچو کین سنگ است و عشق آتش جانهاعقل و دل در سینه ویران کرده امجلیل میاحی + نوشته شده در  چهارشنبه شانزدهم اسفند ۱۴۰۲ساعت 16:0&nbsp توسط جلیل متفرقه (میاحی)  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • من برگشتم

  • من برگشتم با همون اَخم وتَخمبا همون خنده هامانند قدیم،به مثل گذشته هامن هنوز همونم پر از دیوانگی و جنونمچرا که،عشق تو ریشه کرده توی خونممن هستم که بودمکه برایت شعر می سرودمبا عشق با همه ی وجودمبغل برایت می گشودماز برای تو من آمدمو دیدمت از دورپُر حرارت و پرشوربا چشمانی وسیع و پرنورتو هم همان بودیشاد و خندوندیونه و مجنونمثل همیشه با عشق مفتونوقتی مرا دیدیناگهان خندیدی خنده ات برای چه بود؟نمی دانم ...من دستت را گرفتم نرم بود و لطیفزیبا بود و ظریف مثل آن وقتها امادیگر نداشت گرمابوسیدم تو را تو هم بوسیدی مرااما بوسه هایت مثل همیشه گرم و عاشقانه نبودانگار احساست صادقانه نبودبوییدم تو را ولی...بوی عِطر شیرین تنتمغلوب بوی عِطر تلخ پیراهنتشده بوده و نگاه گرم و سوزان طلوع چشمانتبه غروبی غمگین و سرد تبدیل شده بوداما تو هنوز برای من همان بودیهمان آرام جان من درجهان بودیجلیل میاحی + نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم آذر ۱۴۰۲ساعت 12:30&nbsp توسط جلیل متفرقه (میاحی)  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سخن عشق

  • تن من از بیدلی،بیچاره بوددل من پی عشق،آواره بودزندگی رویا در ،خاطره بودزندگی دایره در ،دایره بودکه ناگه سخنی آمد میاننه از لب بود و نه از دهانهرگز کلامی شنیده نشد امّااز دو چشم و دل آمد بیان این سخنِ دل است و مُژِگاناندرونش هست رازی نهانکه گفته سخن باشد باکلام؟!مگر چشم و دل را بود زبان؟ جلیل میاحی + نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم آذر ۱۴۰۲ساعت 18:5&nbsp توسط جلیل متفرقه (میاحی)  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • راز عشق

  • عشق راز بزرگ جهان استپر از شادی و فغان استآنکه پی بِرَد به راز عشقکویرش، غرقِ باران استو هر کس نفهمد آن سِرّ رابهارش، درگیر بوران استعجایب بر زمین بسیارند امّاعشق موهّبت عجیب زمان استجلیل میاحی + نوشته شده در  سه شنبه چهاردهم آذر ۱۴۰۲ساعت 17:0&nbsp توسط جلیل متفرقه (میاحی)  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • من پیر شدم

  • چگونه پیدایت کنمکه خود گم کرده ای خویش راچگونه دوستت داشته باشموقتکه چشمانت را از چشمانم مخفی کرده ایتو می گویی عشق قوی تر استپس چرا کاری نمی کند؟چرا دوری از تو برایم دشوار شده است ؟زمانیکه دلم برایت , ...ادامه مطلب

  • موُهبتِ عشق

  • مثل گل با صفا و زیباییتو رازِ عِطر گل شیداییناخوانده ، در قلب ما نشستیبا میل دل، پیمان عشق بستیبا شعور عاشقی،کنم تماشایتدل شود بهکام، از رخ زیبایتدر رود پُر شورِ مهر و وفایتمی شوم هربار،غرقِ رویایتشور, ...ادامه مطلب

  • همه چیز در عشق موجود و قدرتمند است

  • تو در لحظه لحظه های عمرمو سطر سطرِ خاطرمو صفحه صفحه ی دفترموجود داری،هر روز صدای پر مهرتدر گوشم زمزمه می کند،صورت زیبایت همچو ماه،در شب های تار قلبم می درخشدو مثل زمان مرا همراهی می کند،چشمان عاشقانه اتمانند آسمان مرا تماشا می کنندو لبخند می زنند،در عشق دوری و مسافتهیچ معنایی نداردتنها یک ترفند احمقانه است،همه چیز در او موجود و قدرتمند است.جلیل میاحی, ...ادامه مطلب

  • عشق خدا

  • تنها فانوس سعادت عشق به خدا استهر که دل به عشقش دهد غمزدا استراه عشقش ندارد بیهودگی و انحرافجز آن که به غیر از خالق کند طوافجلیل میاحی, ...ادامه مطلب

  • میخانه ی عشق

  • دیر زمانیست که میخانه ی مابَستند و شکست پیمانه ی مافرارِ ما ز غم ها میخانه بودوبود مِی و مستی بهانه ی مادل بسته بودیم به میخانه و غافلکه ساقی خمارِ چشمِ مستانه ی مابود و از یاد بُردیم عشق و صفا راساقی, ...ادامه مطلب

  • نوید عشق

  • شد نقطه ای در انتهای مسیرگم گشته ی جهان پستِ حقیردر گلشنِ ویران گرفتار و اسیرمحکوم به حکم روزگار و تقدیرتارو تاریک،خاموش و بی فروغغرقِ دنیای پر از نور و دروغ۰صبح شادی،روزهای خوش و خوبیک به یک در برش گشت غروبدریغ از فراز و نشیب های روزگارکه خوبان زهر سو می شوند گرفتاربا زبان بی زبانی خواند سرود بی گناهیآوای آسمانی ، با نسیم صبحگاهینوید عشق داد و خبر از یار و بهارگشود پنجره ی دل،فرو ریخت غبارجلیل میاحی, ...ادامه مطلب

  • باده عشق

  • باده عشق نوشیدم در بندگی فتادمرفع عطش نشد مرا زتشنگی فتادمبه قطره شرابی ز نگاهت قانعمساقیا می بریز زآشفتگی فتادممجنون خواستی،آواره صحرا شدمیارا گیر دستم را زدرماندگی فتادمتا به کی خواهی دیوانه ات باشمچو قربانی در خاک بردگی فتادمجلیل میاحی , ...ادامه مطلب

  • هوای من

  • دل من با دو چشم تو شکار استتمام جان من اندر حصار است تو رفتی از کنارم شاد و مسرورببین بغض من آخر بی‌شمار است فرار از عشق تو بیهوده‌تر بود"فراموشی تو" تنها شعار است نفسهایم به سینه حبس گشته"هوایِ من!" , ...ادامه مطلب

  • دل من دیوانه شده

  • دیر زمانیست دل من، دیوانه شده   با همه یار و  از خود من، جداگانه شده    از آن روز،که دیده اش به جمال یار افتاد   کرده  فراموشم  و ،  ساکن میخانه شده   هر چه گویم، از او برگردان نظر و مکن زار   گویی کر, ...ادامه مطلب

  • من چه هستم؟

  • من چه هستم؟ به فنا رفته ای و در خیالِ مسخّره ای جا مانده یا توهّمی که،همیشه از حقیّقت می گوید یا سرابی ،که تنها گمشدگان آن را می بینند و یا،کتابی با صفحاتی از خیال و حروفی از وجدان که بر باد هوا نوشته, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها