دل نوشته های من

متن مرتبط با «بعد از رفتن او من چه تنها شدم» در سایت دل نوشته های من نوشته شده است

ای بهترین سرآغاز

  • بیا جاری شویمدر رگهای همدیگر تا که عشقی بجوشدقلبی عاشق شودو شکوفه ی انتظار از دیدار برویدو آغازی بی پایانبا نام تو شروع شودآنگاه می دانممدهوش خواهم شداز اینکه تورا دارماز خود بی خود خواهم شداز با تو بودنای باران خاطره هاشور بودنت رابنشان بر باغچه ی دلماز تو گریزی نیستبا تو پایانی نیستهمیشه و تا ابدتو آغاز خواهی ماندای سرآغاز بودنبرق نگاهت رابه قلب های نگران و پریشان درکلبه های تاریک و بی نور بسپارجلیل میاحی + نوشته شده در  یکشنبه ششم اسفند ۱۴۰۲ساعت 3:21&nbsp توسط جلیل متفرقه (میاحی)  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • من برگشتم

  • من برگشتم با همون اَخم وتَخمبا همون خنده هامانند قدیم،به مثل گذشته هامن هنوز همونم پر از دیوانگی و جنونمچرا که،عشق تو ریشه کرده توی خونممن هستم که بودمکه برایت شعر می سرودمبا عشق با همه ی وجودمبغل برایت می گشودماز برای تو من آمدمو دیدمت از دورپُر حرارت و پرشوربا چشمانی وسیع و پرنورتو هم همان بودیشاد و خندوندیونه و مجنونمثل همیشه با عشق مفتونوقتی مرا دیدیناگهان خندیدی خنده ات برای چه بود؟نمی دانم ...من دستت را گرفتم نرم بود و لطیفزیبا بود و ظریف مثل آن وقتها امادیگر نداشت گرمابوسیدم تو را تو هم بوسیدی مرااما بوسه هایت مثل همیشه گرم و عاشقانه نبودانگار احساست صادقانه نبودبوییدم تو را ولی...بوی عِطر شیرین تنتمغلوب بوی عِطر تلخ پیراهنتشده بوده و نگاه گرم و سوزان طلوع چشمانتبه غروبی غمگین و سرد تبدیل شده بوداما تو هنوز برای من همان بودیهمان آرام جان من درجهان بودیجلیل میاحی + نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم آذر ۱۴۰۲ساعت 12:30&nbsp توسط جلیل متفرقه (میاحی)  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • راز عشق

  • عشق راز بزرگ جهان استپر از شادی و فغان استآنکه پی بِرَد به راز عشقکویرش، غرقِ باران استو هر کس نفهمد آن سِرّ رابهارش، درگیر بوران استعجایب بر زمین بسیارند امّاعشق موهّبت عجیب زمان استجلیل میاحی + نوشته شده در  سه شنبه چهاردهم آذر ۱۴۰۲ساعت 17:0&nbsp توسط جلیل متفرقه (میاحی)  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • من پیر شدم

  • چگونه پیدایت کنمکه خود گم کرده ای خویش راچگونه دوستت داشته باشموقتکه چشمانت را از چشمانم مخفی کرده ایتو می گویی عشق قوی تر استپس چرا کاری نمی کند؟چرا دوری از تو برایم دشوار شده است ؟زمانیکه دلم برایت , ...ادامه مطلب

  • آموختم صبر از درخت

  • تو رفتی شاد و مسرور از کنارمبه کامم تلخ گردید روزگارمشدم از تو دور، رسیدم به خزانبه جنگلِ عریان، پراز درد و فغانکردم تکیه بر درختی کهن سال و پیربیاموزم زاو درس اخلاق و تدبیرفصل بی برگی به تاراج برده ب, ...ادامه مطلب

  • همه چیز در عشق موجود و قدرتمند است

  • تو در لحظه لحظه های عمرمو سطر سطرِ خاطرمو صفحه صفحه ی دفترموجود داری،هر روز صدای پر مهرتدر گوشم زمزمه می کند،صورت زیبایت همچو ماه،در شب های تار قلبم می درخشدو مثل زمان مرا همراهی می کند،چشمان عاشقانه اتمانند آسمان مرا تماشا می کنندو لبخند می زنند،در عشق دوری و مسافتهیچ معنایی نداردتنها یک ترفند احمقانه است،همه چیز در او موجود و قدرتمند است.جلیل میاحی, ...ادامه مطلب

  • سایه ای از ابهام

  • باز هم قلم و دفترو تمرد حروف برترباز هم تخمیر جوهر در دواتتکیه بر عصای صبر و صلواتباز هم حاکمیت سکوتبر لبهای دوخته و مبهوتباز هم ناله های مرد خدادر نای خشک و بی صداباز هم طوفان درد و بلاو انعکاس غم نا, ...ادامه مطلب

  • بشنو از عقل ای دل ساده

  • ای دل ساده بشنو زعَقلکه صعب را می کند سَهلعشق مُجَرد درد است و آهصد چاله دارد و هزار چاهای دلِ مِسکین نشو دیوانهعشق داستان است و افسانهتو پُر اِحساس و ظریفیبسیار حسّاس و لطیفیهر عشقی را مکن باوردگر نی, ...ادامه مطلب

  • هوس باز

  • بنام عشق و عاشقی آمد بسویمشـد تمام قـدرت و زور بازویـماز شراب عشق مستِ خراب بودمدر صحرای دل غـرقِ سراب بودمهست و نیستم شد حصارشتمام جـان و دل کـردم نثارشدیری نگذشت و ستم روزگارطعم تلخش کرد بر من آشکار, ...ادامه مطلب

  • از دوری تو

  • در این حوالی می روید دلمردگیگل عشق می گِرید از پژمردگیاین اشک نیست زچشمانم می باردجان من است که بر گونه می نالدکّس نیامد بعد تو در قلب و افکارمیاد تو برملا می کند راز و اسرارمنگفتم از دوری تو چه آمد بر سرمشد آشکار  از  دردهای دورو برمجلیل میاحی, ...ادامه مطلب

  • بعد آغوش تو شعر پناهگاهم شد

  • بعد آغوش تو،شعر پناهگاهم, شدمصرع و قافیه ،جای پناهم شدقلم از جان نوشت با جوهر خویشاما صاحب اثرش،دفتر سیاهم شدقلم از تو نوشت،خیره شد به آسمانرُخ زیبای تو نمایانِ در ماهم شدغرقِ رویا گشتم و خیالی خامو عشقی که تبدیل به آهم شدتاختم بر اُمید وآهی و بر باد رفتهتباه و شکست حاصل اِشتباهم شدرویا زیستن سیرت دیوانه گان استبهای این حقیقت عمر کوتاهم شد.جلیل میاحی, ...ادامه مطلب

  • هوای من

  • دل من با دو چشم تو شکار استتمام جان من اندر حصار است تو رفتی از کنارم شاد و مسرورببین بغض من آخر بی‌شمار است فرار از عشق تو بیهوده‌تر بود"فراموشی تو" تنها شعار است نفسهایم به سینه حبس گشته"هوایِ من!" , ...ادامه مطلب

  • خسته ام از حرف های بی اساس

  • خواهشا قلب مرا به سرابت نکشانقلب تنهای  مرا به محرابت نکشاندر آسمان تار من پرنده پر نمی زندآسمان دلم را به آفتابت نکشانیا مرا غرق در احساس کنیا چشم خمارم به شرابت نکشانیا مرا با خود ببر به شهرهای آیین, ...ادامه مطلب

  • از یاد بردی

  • عشق تو بغضی بیش نیست در گلویمچشم خمارت  کرد طلسم  و جادویماز عشق تو خیری ندید دل ساده ی مناما رسید از تو خنجری در پهلویمخیانت ها دیدم و روی برگرداندمو هرگز  خم نیاوردم  به ابرویمدر هنر عشق استاد بودیا, ...ادامه مطلب

  • تو نامم بردی از یاد

  • تو نامم را به سرعت برده ای از یاد می دانمتمام خاطراتم داده ای بر باد می دانم و قلب تو برای عشق کوچک بودو بود از من تمام آن همه ایراد می دانم تو عاشق بودی و از عشق اینگونه گذر کردی؟!شکار تو، بوَد عشق و, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها