دل نوشته های من

متن مرتبط با «حمیدرضا یوسفی از یادهم رفتیم» در سایت دل نوشته های من نوشته شده است

ای بهترین سرآغاز

  • بیا جاری شویمدر رگهای همدیگر تا که عشقی بجوشدقلبی عاشق شودو شکوفه ی انتظار از دیدار برویدو آغازی بی پایانبا نام تو شروع شودآنگاه می دانممدهوش خواهم شداز اینکه تورا دارماز خود بی خود خواهم شداز با تو بودنای باران خاطره هاشور بودنت رابنشان بر باغچه ی دلماز تو گریزی نیستبا تو پایانی نیستهمیشه و تا ابدتو آغاز خواهی ماندای سرآغاز بودنبرق نگاهت رابه قلب های نگران و پریشان درکلبه های تاریک و بی نور بسپارجلیل میاحی + نوشته شده در  یکشنبه ششم اسفند ۱۴۰۲ساعت 3:21&nbsp توسط جلیل متفرقه (میاحی)  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • راز عشق

  • عشق راز بزرگ جهان استپر از شادی و فغان استآنکه پی بِرَد به راز عشقکویرش، غرقِ باران استو هر کس نفهمد آن سِرّ رابهارش، درگیر بوران استعجایب بر زمین بسیارند امّاعشق موهّبت عجیب زمان استجلیل میاحی + نوشته شده در  سه شنبه چهاردهم آذر ۱۴۰۲ساعت 17:0&nbsp توسط جلیل متفرقه (میاحی)  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آموختم صبر از درخت

  • تو رفتی شاد و مسرور از کنارمبه کامم تلخ گردید روزگارمشدم از تو دور، رسیدم به خزانبه جنگلِ عریان، پراز درد و فغانکردم تکیه بر درختی کهن سال و پیربیاموزم زاو درس اخلاق و تدبیرفصل بی برگی به تاراج برده ب, ...ادامه مطلب

  • سایه ای از ابهام

  • باز هم قلم و دفترو تمرد حروف برترباز هم تخمیر جوهر در دواتتکیه بر عصای صبر و صلواتباز هم حاکمیت سکوتبر لبهای دوخته و مبهوتباز هم ناله های مرد خدادر نای خشک و بی صداباز هم طوفان درد و بلاو انعکاس غم نا, ...ادامه مطلب

  • بشنو از عقل ای دل ساده

  • ای دل ساده بشنو زعَقلکه صعب را می کند سَهلعشق مُجَرد درد است و آهصد چاله دارد و هزار چاهای دلِ مِسکین نشو دیوانهعشق داستان است و افسانهتو پُر اِحساس و ظریفیبسیار حسّاس و لطیفیهر عشقی را مکن باوردگر نی, ...ادامه مطلب

  • هوس باز

  • بنام عشق و عاشقی آمد بسویمشـد تمام قـدرت و زور بازویـماز شراب عشق مستِ خراب بودمدر صحرای دل غـرقِ سراب بودمهست و نیستم شد حصارشتمام جـان و دل کـردم نثارشدیری نگذشت و ستم روزگارطعم تلخش کرد بر من آشکار, ...ادامه مطلب

  • از دوری تو

  • در این حوالی می روید دلمردگیگل عشق می گِرید از پژمردگیاین اشک نیست زچشمانم می باردجان من است که بر گونه می نالدکّس نیامد بعد تو در قلب و افکارمیاد تو برملا می کند راز و اسرارمنگفتم از دوری تو چه آمد بر سرمشد آشکار  از  دردهای دورو برمجلیل میاحی, ...ادامه مطلب

  • خسته ام از حرف های بی اساس

  • خواهشا قلب مرا به سرابت نکشانقلب تنهای  مرا به محرابت نکشاندر آسمان تار من پرنده پر نمی زندآسمان دلم را به آفتابت نکشانیا مرا غرق در احساس کنیا چشم خمارم به شرابت نکشانیا مرا با خود ببر به شهرهای آیین, ...ادامه مطلب

  • از یاد بردی

  • عشق تو بغضی بیش نیست در گلویمچشم خمارت  کرد طلسم  و جادویماز عشق تو خیری ندید دل ساده ی مناما رسید از تو خنجری در پهلویمخیانت ها دیدم و روی برگرداندمو هرگز  خم نیاوردم  به ابرویمدر هنر عشق استاد بودیا, ...ادامه مطلب

  • تو نامم بردی از یاد

  • تو نامم را به سرعت برده ای از یاد می دانمتمام خاطراتم داده ای بر باد می دانم و قلب تو برای عشق کوچک بودو بود از من تمام آن همه ایراد می دانم تو عاشق بودی و از عشق اینگونه گذر کردی؟!شکار تو، بوَد عشق و, ...ادامه مطلب

  • از لحظه ای که رفتی

  • از لحظه ای، که تو رفتی، زمان برای من کند شده و دیر می گذرد، در تمام خاطراتم، تو را می بینم و با کلماتی که از روح و ذهنم و اعماق قلبم،سرچشمه می گیرند، دلنوشته هایم را برای تو می نویسم،، نمی دانستم، که تمام لحظات  زیبای با تو، خاطراتی می شوند، که در طول شبهای بی تو، روحم را، به آتش می کشند، ذهنم را آشفته، قلبم را نگران و بی قرار می کنند. جلیل- میاحے,از لحظه ای که رفتی,از لحظه ای که رفتی بارون داره میباره,از لحظه ای که رفتی سیاوش سهراب ...ادامه مطلب

  • قلب از یاد رفته ی من

  • قلب از یاد رفته ی من،  به همه بگو! که تو از سنگ نیستی و مثل تمام قلبها، عشق می ورزی و عاشق می شوی، احساس میکنی و دوست می داری، وابسته و متنفر می شوی، شاد و غمگین می گردی و می شکنی، و هرکسی که، می آید و می رود، رد و اثری در تو به جا می گذارد، به همه بگو! چقدر آه و ناله می کردی و چه زجه هایی می زدی، و هیچ کسی صدایت را نمی شنید، به همه بگو! چقدر گریه می کردی و چه اشک هایی می ریختی، و هیچ کسی به آنها توجه ای نمی کرد، به همه بگو! که با قرار دادن حروف درکنار یکدیگر چه کلماتی و چه جمله هایی را  خلق میکردی و از سکوت آنها، حرف هایت را می نوشتی، و همه آنها را می خواندند، اما معنا و مفهومش را نمی فهمیدند و بی تفاوت از کنارشان می گذشتند، جلیل میاحے,ای قلب دربدر از یاد مبر,قلب یادش میره پمپاژ ...ادامه مطلب

  • می خواهم ازعشقت بنویسم

  • میخواهم از عشقت و احساسم بنویسم، روزی که تو را دیدم و نگاهم به چشمان تو افتاد، در قلبم، غوغا به پا شد و تمام حروف و کلمات دست به انقلاب زدنند و روایت عشق تو را بدون هیچ دروغ و خرافاتی نقل کردنند،و نوشتند، همیشه انتظار دیدن تو را می کشیدم  وقتی که می آمدی،و تو را می دیدم از عالم وآقعی خارج،می شدم و در بین آسمان و زمین پرواز می کردم و محو تماشای تو و چشمانت می شدم، حالا که تو نیستی، من هر روز انتظار شب و تاریکی اش را میکشم، میدانی چرا؟ تا سر، بر بالین بگذارم و چشمانم را ببندم  و آخرین صحبت هایت، صدای خنده هایت و نبض تو را بشنوم، تا آخرین آغوشت،  آخرین بغل کردنت و صورت زیبایت را ببینم، تا خودم را در تاریکی شب مخفی کنم و برای تو و عشقت و تمام لحظه های زیبای با تو بودن گریه کنم. گریه ای که هیچکس  نمی تواند عمق آن را بفهمد. جلیل - میاحے, ...ادامه مطلب

  • از یاد رفتی

  • بارها تلاش کردم برایت بنویسم اما تمام حافظه و خاطراتم را با تو از دست دادم حتی رنگ چشمانت و زیبایی صورتت که ساعتها به انها خیره می شدم و شکل تبسمت و خنده هایت که مرا دیوانه می کرد و تنین صدایت و بلندی قامتت که مرا مجذوبت می کرد همه را از یاد بردم و تو در خیالم برگی سفید و عکسی بدون تصویر مانده ای و هر بار که تلاش کردم بنویسم غرور مرا محاصره می کرد و حروف را فراری می داد و کلمات به من خیانت می کردنند   جلیل میاحے,حمیدرضا یوسفی از یادهم رفتیم,چه زود از یاد رفتیم ...ادامه مطلب

  • بعد از رفتن او

  • غیر از او هیچ کسی را نمی دیدم هیچ صدایی غیر از صدایش نمی شنیدم در گرمای عشقش گم شده بودم با او به ماورای خیال می رفتم قلبم را قسم داده بودم غیر از او عاشق کس دیگری نشود امـــــا... او رفت و تمام خاطراتش تبدیل به یک خواب  و در تمام روزهایم  ساکن شد یک لحظه از روحم  جدا و دور نمی شود    جلیل میاحے,بعد از رفتن او,بعد از رفتن او من چه تنها شدم,بعد از اون غروب رفتن ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها